حاج احمد متوسلیان

در زندان فلك‌الافلاك خرم‌آباد و در زیر سخت‌ترین شكنجه‌ها احمد مقاومت كرد و دم بر نیاورد. با روی كارآمدن دولت ازهاری و ترفند جدید رژیم ستمشاهی، مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی اسم احمد جزو اسامی زندانیانی بود كه قرار بود آنها را آزاد كنند، بالاخره در هفتم آذر 1357 احمد از زندان رهایی یافت.

زندگینامه جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان

سال 1332 و مقارن با كودتای سیاه آمریكایی در محله امامزاده سیداسماعیل خیابان مولوی تهران نوزادی چشم به جهان گشود كه ولادتش كاشانه كوچك مؤمن و زحمتكش «متوسلیان یزدی» را غرق در نور و سرور می‌كند. در گوش نو رسیده كوچك اذان و اقامه می‌خوانند و او را احمد می‌نامند.

مادرش می‌گوید:

احمد كلاَ بچه ساكتی بود. مثل پسربچه‌های همسن و سال خودش نبود؛ شر و شوری نداشت. از همان كوچكی خیلی گوشه‌گیر بود و همیشه‌ یك گوشه‌ای تنها برای خودش می‌نشست.

احمد متوسلیان دوران تحصیلات خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» سپری كرد. از همان كودكی ضمن اشتغال به درس و مدرسه به رغم نارسایی قلبی و ضعف توان جسمی در مغازه شیرینی‌فروشی پدرش،‌ قنادی متوسلیان یزدی واقع در بازار تهران كارگری كوشا و زحمتكش بود.

احمد دهساله بود كه قیام توفنده مردم مسلمان تهران در پانزدهم خرداد 1342 در دفاع از رهبر رشید نهضت حضرت امام خمینی و سركوبی وحشیانه مردم توسط چكمه‌پوشان رژیم ستمشاهی را به نظاره نشست.

پس از پایان تحصیلات مقطع ابتدایی در هنرستان صنعتی اخباریون، ثبت‌نام كرد و در كلاس شبانه این هنرستان مشغول به تحصیل در رشته برق صنعتی شد.

پس از پایان تحصیلات مقطعه ابتدایی در هنرستان صنعیت اخباریون، ثبت‌نام كرد و در كلاس شبانه این هنرستان مشغول به تحصیل در رشته برق صنعتی شد.

پس از پایان تحصیلات متوسطه به سال 1351 احمد در سن نوزده‌سالگی موفق به اخذ مدرك دیپلم فنی گردید و در یك شركت خصوصی تأسیسات فنی استخدام و مشغول به كار شد. همزمان، با تشكل‌های مكتبی و سیاسی پیرو خط امام (ره) نیز رابطه تنگاتنگی برقرار كرد. عمده فعالیت‌های او در این دوران. مشاركت در پخش مخفیانه اعلامیه‌ها و پیام‌های پیر در تبعید و امام انقلاب، حضرت روح‌الله در سطح محلات جنوبی شهر تهران بود.

در بهار سال 1375 احمد به بهانه مأموریت شغلی در خارج از مركز راهی شهرستان خرم‌آباد شد و برای عادی‌سازی تحركات خود در سطح استان لرستان فعالیت‌ نیمه مخفی خود را به عنوان كارگر برق آغاز به كار كرد. مادر بزرگوارش می‌گوید:

در یك شركت خصوصی كار می‌كرد و رفته بود خرم‌آباد. آنجا درگیر پخش اعلامیه بود كه او را با دو نفر دیگر از دوستانش می‌گیرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همین دلیل به محض دستگیری، احمد تمام مسئولیت چاپ و تكثیر اعلامیه‌ها را به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبكتر كند.

در زندان فلك‌الافلاك خرم‌آباد و در زیر سخت‌ترین شكنجه‌ها احمد مقاومت كرد و دم بر نیاورد. با روی كارآمدن دولت ازهاری و ترفند جدید رژیم ستمشاهی، مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی اسم احمد جزو اسامی زندانیانی بود كه قرار بود آنها را آزاد كنند، بالاخره در هفتم آذر 1357 احمد از زندان رهایی یافت.

به محض آزادی از زندان به خدمت زیر پرچم احضار شد. پس از اعزام به خدمت در مركز زرهی شیراز دوره تخصصی تانك را با موفقیت طی كرد و پس از پایان دوران آموزشی با درجه گروهبان دومی و رسته سازمانی فرمانده تانك به شهر مرزی سرپل ذهاب در غرب كشور اعزام شد. به رغم فضای سراسر خفقان حاكم بر ارتش طاغوت، گروهبان دوم زرهی احمد متوسلیان از كمترین فرصت‌ها برای افشای ماهیت ضداسلامی و اجنبی‌پرست رژیم در بین سربازان همردیف خود به نحو احسن استفاده می‌كرد. با فرار ذلت بار شاه و همزمان با گسترش تظاهرات مردمی و فرار روز افزون نظامیان مسلمان از پادگان‌ها احمد در اوایل بهمن 1357 به تهران بازگشت و بلافاصله نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات مردمی در محلات جنوبی شهر تهران را برعهده گرفت.

در جریان درگیری‌های مسلحانه روزهای سرنوشت ساز 21، 22 بهمن سال 1357 همیشه می شد احمد را دید كه بی‌پروا و خستگی‌ناپذیر رهبری كننده مصاف مردم مسلح بانیروهای روحیه باخته ساواك و گارد مردور شاهنشاهی است. مادرش می‌گوید:

انقلاب كه پیروز شد احمد در خانه نبود. صبح تا شب در پادگان درگیر كارهای سپاه و مسائل انقلاب بود. ما هم كه می‌دیدمیم این بچه دارد برای اسلام كار می‌كند چیزی به او نمی‌گفتیم. خود احمد می‌گوید: بعد از سربازی وقتی مراحل نهایی انقلاب طی شده با به ثمر رسیدن نهضت وارد سپاه شدم. دوره سوم آموزش نظامی سپاه را در سعدآباد تهران گذراندم و از همان تاریخ به فضل پروردگاه در سپاه مشغول به فعالیت بودم.

در بهار سال 1358 و آغاز درگیری‌های گنبد احمد به آن دیار شتافت تا با دشمنان انقلاب به مبارزه برخیزد. در بازگشت از درگیری گنبد و تشكیل گردان‌های رزمی سپاه، فرماندهی گردان دوم سپاه به احمد واگذار شد.

در همین زمان امپریالسیم جهانی با ایجاد درگیری در كردستان به جنگ با انقلاب برخاست و احمد و رزم‌آوران همراهش در وهله نخست عازم بوكان شدند. شهری كه حكم ستاد پشتیبانی و لجستیك ائتلاف ضد انقلاب را داشت. احمد به مدد لیاقت و تدبیر و قدرت فرماندهی خود توانست این شهر را آزاد و اشرار مسلح را متواری كند. سپس روانه مهاباد شد، شهری كه ضدانقلاب آن را دژ شكست‌ناپذیر خود می‌نامید. وی با یك نقشه حساب شده و استعانت از پروردگار، این شهر را نیز آزاد كرد.

مقصد بعدی احمد شهر سقز بود. این شهر نیز در پی انقلاب مقدس سبزپوشان سپاه و رزم‌آوران ارتش جمهوری اسلامی ایران از لوث وجود ضدانقلابیون پاكسازی شد.

ضدانقلاب كردستان كه سنندج را در اختیار داشت، سرمست از این توفیق عربده می‌كشید و نیروهای انقلاب را به رویارویی فرا می‌خواند. دیگر زمان صبر و سكوت سپری شده بود. براساس همین ضرورت، احمد به اتفاق معاون سلحشور خود شهید محمد توسلی همراه با جمعی از رزمندگان سپاه و ارتش و با هدایت شهید بروجردی به سنندج یورش بردند. و پس از جنگی مردانه و دادن صدها شهید این شهر را نیز آزاد كردند.

زمستان سال 1358 احمد از طرف شهید بروجردی مأموریت یافت كه ضمن پاكسازی جاده پاوه كرمانشاه، حلقه محاصره‌ای را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشیده بود در هم بشكند.

ضد انقلاب با استفاده از امكانات و تجهیزات اهدایی ابرقدرت‌ها كه زندگی را بر مردم شریف و مسلمان پاوه تنگ كرده بود، با آتش كور خود از ارتفاعات مشرف به شهر، خانه‌ها، مدارس، مساجد، و معابر عمومی را بی‌وقفه می‌كوبیدند. احمد با اتخاذ طرحی نظامی توانست محاصره پاوه را بشكند و مردم مظلوم آن دیار را از زیر سلطه ضدانقلابیون نجات دهد.

پس از فتح پاوه به حكم سردار بروجردی احمد به سمت فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد و طی عملیات‌های مختلف توانست ارتفاعات و مناطق حساس منطقه را پاكسازی كند.

احمد با مدیریت نظامی موفق خود صرف‌نظر از مواقع درگیری عملیات و آموزش‌ها بسیار مقید بود كه حتی اوقات غیركاری خود رانیز در جمع نیروهایش سپری كند. همه می دانستند كه برادر احمد اصلاَ روحیه برج عاج‌نشینی و خور و خواب دور از بچه‌ها را قبول ندارد. به همین جهت نیز او را یكی مثل خودشان می‌دانستند و برادرانه دوستش می‌داشتند.

اردیبهشت‌ 59 سردار قهرمان سنگرهای غرب بار دیگر كوله‌بار سفر بست و رو به راه نهاد. مقصد بعدی مسافر رشید ما مریوان بود. شهری كه مأموریت آزادسازی آن از سوی سردار محمد بروجردی به احمد واگذار شده بود. خود احمد می‌گوید:

مریوان تا آن زمان مركز عمده فعالیت ضدانقلابیون كومله بود. چون جاده‌های منتهی به مریوان از ابتدای غائله كردستان در تصرف ضدانقلاب بود احمد سوار بر هلی‌كوپتر هوانیروز راهی مریوان شد تا كار شناسایی را انجام دهد. پس از فرود، احمد ضمن سازماندهی نیروها با یورش سهمگین و برق‌آسا توانست ارتفاعات سوق‌الجیشی پیرامون شهر مریوان را از تصرف ضدانقلاب آزاد كند. عملیات مزبور از آزادسازی ارتفاعات تا ورود نیروهای سپاه به داخل شهر 13 روز به طول انجامید.

یكی از همرزمان حاج احمد می‌گوید:

به هر صورت مریوان آزاد شد و برادر احمد هر یك از مسئولیت‌های اجرایی شهر را به برادران واگذاشت.

از طرفی هم ضدانقلاب بیكار ننشست و هر روز با حمله به شهر و ترور مردم مسلمان سعی درناامن كردن شهر را داشت. به دنبال تثبیت وضعیت امنیت داخلی شهر مریوان، احمد به اتفاق همرزمان رشیدش دست به چند رشته عملیات پاكسازی مواضع ضدانقلابیون زد و از طرفی هم مردم مسلمان و مؤمن منطقه را با عنوان سازمان پیشمرگان مسلمان كرد مسلح كرد.

احمد در مریوان آن مدینه فاضله‌ای را كه همه در آرزویش بودند به وجود آورده بود. یكی از همرزمان او می‌گوید:

در ابتدای شهر مریوان، قله‌ای مشرف بر این شهر بود كه اسم آن را گذاشته بودیم قله روح‌الله. در ایامی كه ستون نیروهای سپاه مریوان راهی مأموریتی می شد كه به هر دلیل احمد نمی‌توانست همراه آنها برود، می‌دیدیم از احمد خبری نیست. سرانجام به راز این غیبت واقف شدم. این سردار رشید اسلام مثل مولا و سرورش حضرت رسول اكرم (ص) كه برای مناجات به غار حرا می‌رفتند در چنین مواقعی به قله روح الله می‌رفت درآنجا نماز می‌خواند. با سوز درونی با خدا راز و نیاز می‌كرد و برای سلامت و موفقیت نیروهایش به درگاه خدا استغاثه می‌كرد.

داغ از دست دادن همرزم و یار دیرین حاج احمد در مریوان، محمد توسلی، در آن زمان قلب احمد را سوزاند. با وجود كارشكنی‌های مكرر بنی صدر و خیانت هیئت حسن نیت، احمد عملیات‌های موفقی را در منطقه انجام داد كه از آن جمله می توان به فتح دزلی و چندین ارتفاع مهم و سوق‌الجیشی منطقه و عملیات بزرگ روح‌الله اشاره كرد.

پاییز سال 1360 احمد به همراه تنی چند از سلحشوران جنگ و از جمله شهید همت به سفر روحانی حج مشرف شدند كه در بازگشت از این سفر تحفه‌ای تبرك یافته به نام نامی حضرت خاتم‌الانبیا را به ارمغان آورد و در تقارن 27 رجب‌المرجب عید مبعث خواجه لولاك، تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) را بنا نهادند.

این تیپ با یارانی از مریوان و پاوه و همدان شكل گرفت و حاج احمد به فرماندهی این تیپ منصوب شد و در صبحدم سرد یكی از آخرین روزهای دیماه 1360 حاج احمد پس از وداعی گرم و پرشور با باقیمانده نیروهای سپاه مریوان راهی دیار جنوب شد.

پادگان دو كوهه با ساختمان های نیمه‌سازش، پذیرای سیل نیروهای بسیجی بود كه برای تشكیل گردان‌های تیپ محمد رسول‌الله (ص) سرازیر شده بود.

روز اول فروردین 1361 عملیات فتح‌المبین آغاز شد و تیپ محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی حاج احمد علاوه بر مأموریت‌هایی كه داشت مأمور گرفتن گلوگاه و نبض دشمن یعنی توپخانه عراق شد، كه با هدایت و فرماندهی حاج احمد این امر صورت گرفت و فتح‌المبین بزرگی به وقوع پیوست.

عملیات بیت‌المقدس دومین عملیاتی بود كه حاج احمد و تیپ نوپایش در ان شركت داشتند كه در این عملیات نیز این تیپ و فرمانده مقتدرش نقش بزرگی داشتند و داستان جنگ نابرابر آنها در دژ شلمچه بیشتر به افسانه شباهت داشت تا واقعیت.

در جریان یورش ظالمانه اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1361 اطلاع دادند كه بیروت محاصر شده و  جان کارمندان سفارتخانه جمهوری اسلامی ایران و همچنین وضعیت اسناد داخل سفارت در معرض خطر است. آقای موسوی كاردار سفارت ایران از حاج احمد خواست برای آوردن اسناد از سفارتخانه اقدام كند.

صبح روز چهاردهم تیرماه 1361 حاج احمد آماده حركت شد. همگی اصرار داشتند كسی دیگر به جای ایشان به این مأموریت اعزام شود اما حاج احمد اصرار داشت كه خودش این مأموریت را انجام دهد. در ساعت 30/12 دقیقه ظهر روز 14 تیر سال 1361 اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان هنگام عزیمت به بیروت در یك پست ایست و بازرسی موسوم به حاجز بر باره به فاصله 40 كیلومتری بیروت متعلق به شبه نظامیان مارونی (حزب كتائب) متوقف شد و چهار سرنشین آن به رغم داشتن مصونیت دیپلماتیك توسط تروریست‌ها جیره‌خوار رژیم تل‌آویو به گروگان گرفته شدند.